تجاوزهایی که در ایران رخ داده
تجاوزهایی که در ایران رخ داده را از سایت پشتوک دریافت کنید.
تجاوز فجیع و وحشتناک 6 مرد به دختر جوان زیر یکی از پل های تهران + جزئیات
عکس هایی که فریاد نفرت می دهند
راوی اول نمیتواند بیشتر بگوید. شاهد دوم با روایت دیگر که از همان ابتدا سراغ عکس هایی می رود که در گوشی همراهش است. همه عکس ها پر از تصاویر آسیب های اجتماعی کف خیابان است. روی یک عکس متوقف می شود. تصویر را بزرگ می کند. دختربچه ای زانوهایش را بغلش گرفته و در گوشه ای از فضای ماشین چمباتمه زده است. لباسهایش آنقدر چرک است که به سختی می توان رنگ صورتی لباسش را تشخیص داد. او را در چهار راه قیطریه پیدا کرده اند. کودکی که دو، سه نفر دیگر مثل او بوده اند. چشمانش را معصومانه به دوربین دوخته است. عادت نداشته از او عکس بگیرند و شاید همین سبب شده نگاه مَنگی به تصویر داشته باشد.
لحظات سیاه زندگی او را آخرین گوشی مدلآیفون ثبت کرده است و شاید همین هم برایش عجیب بوده؛ در یکی از شب های شهر او را شناسایی کرده اند. این که چه ساعت از شب بود گفته نشد. بررسیهای پزشکیحکایت از جسمی شکنجه شده داشت. شنیدنش هم حس بدی دارد. صدا آرام می شود؛ به سختی از میان جمله ادا شده واژه چندبار شنیده می شود. باورش آنقدر سخت است که دوباره و سه باره ، عدد پرسیده میشود.
تجاوز چند باره به دختر کوچولو در یک روز
با اطمینان می گوید. و این بار برای آنکه بتوان باور کرد بلندتر میگوید: چند بار در طول یک روز دختر شکنجه شده است. هنوز تصویر دختر بچه بر صفحه گوشی تلفن همراه موجود است. فقط ۶ یا ۷ سالش بوده ، یعنی اگر مدرسه می رفت اول دبستان بود. اگر بچه ای مثل بچههای دیگر شهر بود حتما دلش پیش کتاب ها و درسهایش بود. حتما جایی از وقتش جلوی تلویزیونبود و بخشی دیگر را با همسالانش می گذراند. اگر کودکی معمولی بود شاید در این سن و سال دوست داشت ادای کارهای مادرش را درآورد. شاید از پدرش می خواست برای تولدش چیز خاصی بخرد. پذیرفتن و باور آنچه رخ داده، سخت است. شبیه فیلم های ترسناک آمریکایی می ماند که می ترسی اما می دانی دروغ است.
با همه وجود،ذهن، از پذیرش آنچه گفته شد سرباز می زند، کاش نه او ۷ ساله بود و نه این تصویر حقیقت داشت. کاش دروغ بود اما تصویر خط بطلانی بر خیال پردازیهای ذهن مغشوش است. پرونده اش لای پوشه های مددکاری است. شاهد حادثه، همه کابوس هایش را نگفت. بعضی حرف ها را نمی شود گفت. بعضی حرف را نمیشود نوشت.
تجاوز جنسی به کودکان کار و خطر ایدزی شدن آنها
زمانی که دکتر مینو محرز، رئیس مرکز تحقیقات ایدزبه ایسنا اعلام کرد طبق مطالعهای روی یک هزار کودک کار در تهران بیشترین میزان شیوع ایدز در کودکان کار و خیابان بین سنین ۱۰ تا ۱۸ سال است و بیشترین راه ابتلا در بین این کودکان، تجاوز جنسی هم بین دختران و هم بین پسران بوده است، باور کردن مطالعه علمی هم سخت بود . هشدار این محقق برای اینکه اگر کاری نکنند امکان تجاوز جنسی و اعتیاد در این کودکان زیاد شده و به تبع آن ابتلا به ایدز در میان آنها افزایش مییابد، جدی بود. این مطالعه نشان داد ۴تا ۵ درصد این کودکانHIV مثبت بودند. یعنی ۵۰ کودک که بیشترشان در جریان یک اتفاق شوم، سلامتشان تباه شده است. یافتههای پژوهش «سنجش رفتارهای پر خطر در کودکان کار و خیابان در ایران »که توسط «سازمان بهزیستی» انجام شده حاکی از آن است که این کودکان از سنین پایین با روابط جنسی آشنا میشوند به گونه ای که میانگین سن شروع روابط جنسی در دختران، ۱۲/۵ و در پسران ۱۳/۷سال است و در مجموع، ٢١ درصد این کودکان رابطه جنسی را تجربه کردهاند .
اهانت و خشونت از سوی مردم، «کتک خوردن»، «خفت شدن»و «آزار جنسی» از جمله تجربههای کودکان کار در زندگی خیابانیشان است که در گزارش «سازمان بهزیستی» به آن اشاره شده است. دست ما کوتاه است.
مولود بشنوایی، عضو هیات مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان است.انجمن حمایت از حقوق کودکان با بیست و یک سال فعالیت در زمینه کودکان کار و خیابان، قدیمی ترین نهاد مدنی است که در این زمینه فعالیت میکند. این انجمن آمارهای جامع و گزارشهای مستندی دارد که برای کودکان کار رخ داده است.
بشنوایی میگوید: گزارش های مراکز پزشکی، گزارش خود کودکان و مردم نشان میدهد کودکان ما حدود تعرض و تعدی به خود را نمی شناسند ؛ دایم باید به آنها گفته شود کسی حق ندارد به مسائل خصوصی شما دست بزند.اجازه ندارند به شما دست بزنند. دست زدن هم نوعی تعرض است اما متاسفانه تجاوز به کودکان هنوز یک مسئله غایی دیده می شود.
عضو هیات مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان میگوید: خواهش میکنم جامعه را حساس کنید. دولتمردان را حساس کنید . هر چقدر هم چشمها را بست و ندید باز این مسائل هست و ممکن است مخاطرات آن در آینده گریبان این جامعه را بگیرد. یکی از کارهای انجمن حمایت از حقوق کودکان، آموزش مهارت ها به دختران است.
فریادهای دختر 12 ساله قبل از تجاوز او را نجات داد
وی ادامه داد ؛ به آنها یاد داده شده است وقتی در خیابان هستند اگر کسی خواست آنها را اذیت کند ، داد و فریاد کنند؛ چند روز قبل یکی از دخترهای ۱۲ ساله مرکز، اول با گریه و بعد با خوشحالی گفته است یک موتور سوار قصد داشته او را بدزدد اما او آنقدر جیغ کشیده که مرد موتورسوار رهایش کرده و مردم به دادش رسیده اند.
بشنوایی میگوید: یاد گرفتن مهارتها در پیشگیری تاثیر اصلی را دارد. باید مرکزی باشد که به این بچهها بها دهد. کودک باید بفهمد کسی هست که از او حمایت کند و تنها نمیماند. اگر یک شماره سه رقمی باشد که دایم در برنامه های تلویزیونی گفته شود، بچه احساس امنیت می کند که مامن و پناهگاهی دارد و آنوقت تن به اتفاقات ناگوار نمیدهد.
کلام آخر این فعال حقوق کودک تلخ است؛ میگوید: ما دائم در این مرکز التیام آلام میدهیم. مددکارهای ما در تنهاییشان به خاطر فشارهایی که به این کودکان میآید گریه میکنند. باور کنید در خیلی از مواقع، دست ما کوتاه است. ما می توانیم بچه را التیام دهیم اما او به همان چرخه باز میگردد و تغییری در کار نیست. کودکان کار در خیابانها بیپناه هستند، تعرض به کودکان کار هزینهای برای متجاوزندارند چرا که کودک کار سر و صاحب ندارد و خدا کند قانون، مردم و هر کس که دستش میرسد به داد بیکسی آنها برسد
منبع مطلب : www.shomanews.com
مدیر محترم سایت www.shomanews.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.آزار و اذیت دختران نوجوان از سوی 2 شیطان فامیلی
تهران (پانا) - زن جوان وقتی با خواستگاری مردی مواجه شد، اصلا تصور نمیکرد روزی دختر نوجوانش هدف نیت شیطانی پدر ناتنیاش قرار بگیرد و باردار شود.
بهگزارش خراسان، دختری بهدلیل علاقه به خواهرش رفت و آمد زیادی به خانه آنها داشت تا اینکه دامادشان او را هدف آزار قرار داد و سرنوشتش را به سیاهی کشاند. این دو مرد که به دختران فامیل رحم نکرده بودند، بعد از افشای راز های تاسفآورشان، دیروز در دادگاه کیفری یک تهران محاکمه شدند.
نخستین پروندهای که دیروز در شعبه 12 دادگاه کیفری یک استان تهران بررسی شد، درباره پرونده آزار دختری 11 ساله بهنام مهسا بود. یک ماه قبل مادر مهسا با حالتی گریان و آشفته به پلیس آگاهی تهران رفت و ادعای تکان دهندهای را مطرح کرد. این زن که خجالت میکشید رازی را فاش کند، از همسر دومش به نام محسن شکایت کرد.
مادر مهسا گفت: بعد از طلاق، من و دخترم تنها بودیم تا اینکه با مردی به نام محسن آشنا شدم. این مرد با ابراز علاقه به من باعث شد وقتی به خواستگاریام آمد جواب مثبت بدهم. ما با هم ازدواج کردیم و یک سال و نیم است که همراه دختر ۱۱سالهام در خانه محسن زندگی میکنم. فکر میکردم میتوانم با این مرد خوشبخت شوم، او مهربانی میکرد، برای دخترم نیز دلسوزیهای زیادی داشت تا اینکه از مدتی پیش متوجه شدم دخترم رفتارهای عجیبی دارد. مرتب از او سوال میکردم چه شده است اما جوابی نمیداد و طفره میرفت!
تا این که بعد از مدتی متوجه شدم مهسا به افسردگی مبتلا شده است. مادر مهسا گفت: خیلی نگرانش بودم، ماجرا را با محسن هم در میان گذاشتم. او میگفت نگران نباش مهسا خوب میشود تا اینکه با دلشوره زیاد، روزی خیلی صمیمی با دخترم حرف زدم و از چیزهایی که شنیدم وحشت کردم. مهسا میترسید حرف بزند. او با این شرط که رازش را فاش نکنم، با گریه گفت محسن چندینبار در غیاب من بهسراغ او رفته و آزارش داده است.
زن جوان به گریه افتاد و گفت: با شنیدن این ماجرا دنیا روی سرم خراب شد. باور نمیکردم بهدلیل اشتباه من دخترم صدمه دیده است. از محسن متنفر شده بودم و برای حمایت از دخترم و مجازات این مرد شیطان صفت تصمیم به شکایت گرفتم.
گزارش تکاندهنده پزشکی قانونی
بهدنبال شکایت مادر مهسا، دختر نوجوان به پزشکی قانونی معرفی شد. وقتی کارشناسان پزشکی قانونی در گزارشی تکان دهنده اعلام کردند نهتنها مهسا هدف آزار قرار گرفته بلکه باردار است، با دستور قضایی، پلیس بهسراغ محسن رفت و این ناپدری شیطان صفت را بازداشت کرد. محسن که تصور نمیکرد راز شومش فاش شده باشد ابتدا خواست با ادعاهای گمراه کننده، خودش را بیگناه نشان دهد اما وقتی شنید مهسا باردار است و آزمایش ژنتیکی رازش را فاش میکند چارهای جز اقرار ندید و جرم سیاهش را گردن گرفت.
دفاعیات ناپدری
محسن دیروز در شعبه 12 دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه ایستاد تا در برابر اتهام سیاهش، از خود دفاع کند. در ابتدای جلسه مادر مهسا در جایگاه ویژه ایستاد و در تشریح جزئیات زندگیاش گفت: چند سال قبل بهدلیل اعتیاد همسر اولم، از او جدا شدم و سرپرستی مهسا را بهعهده گرفتم. بعد از چند سال به واسطه شوهر خواهرم با محسن که از همسر اولش جدا شده بود و سرپرستی پسر 15ساله و دختر 4 سالهاش را به همسرش سپرده بود، آشنا شدم و یک سال و نیم قبل با او ازدواج کردم.
او ادامه داد: مدتی پیش متوجه رفتارهای عجیب دخترم شدم. او دیگر حاضر نبود حتی برای لحظهای با پدرخواندهاش در خانه تنها بماند. وقتی با او صحبت کردم، فاش کرد چندبار شوهرم در غیاب من او را آزار داده است. مهسا میگفت: وقتی من به خرید یا حمام میرفتم محسن بهسراغ او میرفته و با تهدید او را آزار میداده است. من اول حرفهای دخترم را باور نکردم اما از حالت روحی او متوجه شدم که حقیقت را میگوید.
او در حالی که اشک میریخت، گفت: این ماجرا تأثیر بدی بر روحیه دخترم گذاشته است و او دیگر قادر نیست بهخوبی درس بخواند، به افسردگی مبتلا شده و مدام گریه میکند. دخترم حتی به شب ادراری مبتلا شده است. با حرفهای تکان دهنده این زن، دختر 11ساله روبهروی قضات ایستاد و در حالیکه اشک میریخت به تشریح سرنوشت تلخ زندگیاش پرداخت و از لحظههای ترس و دلهره با ناپدریاش گفت. او برای ناپدریاش اشد مجازات را خواست.
مهسا گفت: من نمیدانستم باید ماجرا را به مادرم بگویم یا نه؟ همیشه از محسن میترسیدم، فقط مراقب بودم در غیاب مادرم نزد شوهرش تنها نباشم تا اینکه مادرم فهمید من بههم ریختهام و بهسراغم آمد. من خجالت میکشیدم به او حرفی بزنم اما دیدم تنها راه خلاصیام این است. هر شب کابوس میبینم و از همه مردها میترسم.
وقتی محسن در جایگاه ویژه ایستاد برخلاف همه روند تحقیقاتی، خودش را بیگناه دانست و جرمش را انکار کرد. او گفت: من مهسا را مانند دختر خودم دوست داشتم و او را آزار ندادهام. چون با همسرم اختلاف داشتم به دروغ چنین شکایتی را علیه من مطرح کرده است. مهسا با پسران غریبه در ارتباط بود و ممکن است از آنها باردار شده باشد.
این مرد درباره اعتراف اولیهاش به آزار دخترناتنیاش ادعا کرد تحت شرایط بههم ریخته روحی و روانی، چنین اقراری کرده است. در پایان قضات دادگاه با توجه به ادعای بیگناهی محسن و اصرار مهسا و مادرش به اینکه این مرد عامل تعرض بوده است، دستور دادند با آزمایش DNA روشن شود پدر فرزندی که مهسا در شکم دارد کیست؟! ادامه جلسه دادگاه به بعد از اعلام نظریه آزمایش ژنتیکی موکول شد.
داماد شیطانی
دختر جوان وقتی با تهدید چاقوی دامادشان تسلیم خواسته شیطانی او شد، چارهای جز افشای این راز شوم ندید. خواهر این دختر باور نمیکرد شوهرش دست به چنین اقدام سیاهی زده است. آنها باهم تصمیم گرفتند داماد را به قانون بسپارند. دومین متهمی که دیروز در همین شعبه محاکمه شد، مرد 35 سالهای به نام هومن بود که به اتهام آزار خواهرزنش از خود دفاع کرد. در ابتدای جلسه خواهرزن هومن بهنام پروانه 22ساله به قضات گفت: خواهرم چند سال قبل، وقتی من نوجوان بودم با هومن ازدواج کرد.
آنها زندگی بدی نداشتند تا اینکه چند ماه قبل متوجه تغییر رفتارهای شوهر خواهرم شدم. او با لحنی عجیب با من حرف میزد، چند ماه قبل وقتی که مهمان خانه پدریام بود، در فرصتی مناسب مرا به دام انداخت و با تهدید چاقو مرا آزار داد. پروانه با بغض ادامه داد: او تهدیدم کرده بود اگر در اینباره به کسی حرفی بزنم مرا به قتل میرساند. او چندبار هم در خانه خودشان و در غیاب خواهرم مرا آزار داد. من از ترسم سکوت کردم تا اینکه بالاخره قفل سکوتم را شکستم و ماجرا را به خواهرم گفتم و با هم به دادگاه آمدیم.
تایید در پزشکی قانونی
بهدنبال اظهارات دختر جوان و در حالیکه پزشکی قانونی آزار و اذیت او را از سوی شوهر خواهرش تایید کرده بود، هومن به دفاع پرداخت و جرم سیاهش را گردن نگرفت. هومن خواهرزنش را دروغگو خواند و گفت: من او را آزار ندادهام. همسرم چون میخواهد از من جدا شود از خواهرش خواسته چنین ادعایی را علیه من مطرح کند. بنابراین گزارش؛ در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا برای هومن حکم صادر کنند.
پس لرزههای روانی و اجتماعی تجاوز
قربانعلی ابراهیمی جامعه شناس و استاد دانشگاه در این زمینه عنوان کرد: تجاوز و آزار جنسی یکی از آسیبهایی است که با وجود پیشرفت فرهنگی و اجتماعی هنوز در برخی جوامع بشری قربانی زن و مرد میگیرد و تبعات گسترده جسمانی، روانی و اجتماعی را به جامعه تحمیل میکند. در این میان برخی تجاوزهای هولناک دیده میشود که از نوع خانوادگی بوده و در درون خانواده و فامیل رخ میدهد که اغلب بهخاطر تابوهایی که در جامعه و نظام خانواده وجود دارد، این نوع تجاوزها و خشونتها از سوی قربانیان مطرح نمیشود و سربسته میماند و فرد قربانی با آشفتگیهای روانی فراوانی در بنبست تنهایی زندگی میکند.
زنان جوان و کودکان، بیشترین قربانیان پدیده تجاوز هستند و این افراد برای همیشه با مشکلات تجاوز جنسی و آسیبهای روانی ناشی از آن دست و پنجه نرم میکنند. تبعات گسترده این مسئله بیشتر در جوامع جهان سومی قابل مشاهده است که هنوز بهشکل عام، جامعه حرف زدن درخصوص این دسته مسائل را تابو میداند. از نگاه جامعهشناختی و روانشناختی، تجاوز یک رفتار خشونتآمیز جنسی بدون رضایت طرف مقابل است که با زور و اجبار انجام میشود.
در برخی تجاوزها که درون خانواده از سوی یکی از اقوام نزدیک یا دور صورت میگیرد و این پدیده معمولا رایج است، بیشتر افراد یا زنان جوان سادهلوح در معرض خطر قرار میگیرند و کودکان بهواسطه فرانگرفتن آموزشهای لازم طعمه افراد پلید متجاوز میشوند. در نظام خانواده، مادر نقش کلیدی در تعلیم و تربیت فرزندان و آگاهسازی فرزندان بهخصوص دختران در اینخصوص دارد. مادر باید از سن کم به فرزند خود یاد دهد که چه کسانی حق نزدیک شدن به او را دارند و مسائل جنسی را باید برای فرزندان کاملا توضیح دهد تا آنها بتوانند در مقابله با خطر از خود دفاع کنند و از پلیدیها مصون بمانند.
اگر رابطه والدین با فرزندان صمیمی باشد، قطعا فرزندان چنین خطراتی را به والدین خود اطلاع میدهند و در این صورت میتوان از آسیبهای جدیتر جلوگیری کرد. نقش صدا و سیما و رسانهها در ساخت برنامههای فرهنگی متنوع تاثیرگذار است، اما چون تجاوز بهعنوان یک تابو در جامعه مطرح است متاسفانه این مسائل در خانوادهها پنهان میماند و افراد سودجو از هر فرصتی بهنفع خود بهرهبرداری میکنند.
محتوای کتابهای درسی باید بهگونهای باشد که فرزندان با ورود به مدرسه از این خطرات خود را نجات دهند ولی متاسفانه این کتابها براساس جنسیت نوشته نشده و محتوای درسی کتابهای هر دو جنس یکسان است. قانون درباره تجاوز برای محکومان، مجازاتهای سنگینی در نظر گرفته، اما مسئله این است که اغلب این تجاوزهای خانوادگی سرپوشیده میماند و در نتیجه رو به افزایش است. بنابراین تا زمانیکه بهشکل یک تابو به آن نگاه میشود، آگاه کردن فرزندان از سوی خانواده بهترین روش برای مصون ماندن از آسیب تجاوز است.
منبع مطلب : www.pana.ir
مدیر محترم سایت www.pana.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
باید این سکوت ها شکسته بشه.این زندگی ای که من کردم تا الان با این زخم عمیق لعنتی ،هر روزم مثل کابوسه.پدری که با دخترش چنین کاری بکنه در واقع زنده بگورش کرده و روحشو کشته.البته مردن صدبار شرف داره به این زندگی که روح و روانی متشنج و مریض در قالب یه بدن زنانه ،هر روز بیشتر میمیره.چرا چون قانون برداشته شده از اسلام است.و اسلام تفسیر شده به منفعت است البته امروزه.#me too
بجا اینکه مرحمی رو زخمم بزارید بی ارضگیها این دولت را روپوش میکشید .اسم خودتون را گذاشتید مسلمون
اساتید،دانشگاهها کدوم کشور و مذهب دیدید و شنیدید.که بتوند بخودش اجازه بدد با کمال فقاهت خاطرخواه شاگرد کلاسش که شوهر و بچه دار .بشد و زندگی و آبرویوحثیت را با قانون شکنی هاش بباد فنا .. و شوهر دربدر و آواره ....
کو اون مرد و مردونگی که فقط بلدید شعار و بناحق ظلم و شکنجه بدید ستم دیده را .... باین میگند عدالت بر حق علی تون..
مثل مرد جراعت گفتن واقعیتها را داشته باشید
یا حداقل شعار غیرت مردونگی ندید....
ازدپاج
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
کاش میشد واژه ای برای تعریف درد قربانیان تجاوز ،از نو بیافرینند.نمیشه گفت .در تمام این اتفاقات رد پای جهل و ناآاهی و کوتاهی عمل بیشتر ارگان های دولت ،دیده میشه.اگر میدانستیم و به ما یاد می دادند و قانون هم دفاع میکرد،چنین نمیشد
واااااااای بر ما که لال شده ایم