تکان دادن نشانه تسلیم است در شهربانو
مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
تکان دادن نشانه تسلیم است در شهربانو را از این سایت دریافت کنید.
تحویل دادن و تسلیم کردن در حل جدول جواب
تحویل دادن و تسلیم کردن در حل جدول جواب را از این سایت دریافت کنید.
تحویل دادن و تسلیم کردن در حل جدول جواب
دسته بندی : جوابگو مطالب سایت
جواب و پاسخ تحویل دادن و تسلیم کردن در حل جدول بازی جدولانه از سایت جوابگو دریافت کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
جواب : رساندن.میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
بله خیر ناشناس 5 روز قبل 0
تکاندادن نشانه تسلیم است
ناشناس 5 روز قبل 0
تکان دادن نشانه تسلیم است
ناشناس 3 ماه قبل 0 پس چیه ناشناس 4 ماه قبل 0 پرچم سفید ناشناس 4 ماه قبل 1
تکان دادن .........نشانه تسلیم است
ناشناس 6 ماه قبل 1
تکان دادن بمنای تسلیم است
ناشناس 6 ماه قبل -1 پرچمه سیاه 7 پاسخ ادمین
تسلیم
معنی تسلیم - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید
تسلیم
/taslim/
مترادف تسلیم: استرداد، تحویل، تفویض، تقدیم، واگذار، واگذاری، تمکین ، رام، مطیع، منقادمتضاد تسلیم: نشوز، عاصی، سرکش، نافرمانبرابر پارسی: گردن نهادن، پذیرفتن، واگذاریبستن تبلیغات
فارسی به انگلیسی
delivery, surrendering, submission, resignation, acquiescence, acquiescent, capitulation, subordinate, obedience, passive, resigned, resistless, slavish, submissive, submissiveness, subservient, surrender, yielding
مترادف ها
surrender (اسم)
واگذاری، سرسپردگی، تسلیم، صرفنظر
submission (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، تابع، انقیاد، تسلیم، تفویض، اطاعت، فرمان برداری، اظهار اطاعت
resignation (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، استعفا، کناره گیری، تسلیم، تفویض
livery (اسم)
جیره، جامه، تسلیم، تحویل، رد و بدل، علیق اسب، لباس مستخدم
deference (اسم)
تمکین، تسلیم، احترام، تن دردهی
prehension (اسم)
گرفتن، قبض، تسلیم، اخذ، تحویل
quietism (اسم)
سکوت، تسلیم، ارامش گرایی، فرقه متصوفه اهل سکوت
capitulation (اسم)
سرسپردگی، تسلیم، کاپیتولاسیون، عهدنامه تسلیم
delivery (اسم)
رهایی، تسلیم، تفویض، تحویل
rendition (اسم)
تفسیر، تسلیم، تحویل، ترجمه، بازگردانی
passover (اسم)
تسلیم، معبر، عید فصح
rendering (اسم) تفسیر، تسلیم بستن تبلیغات
لغت نامه دهخدا
تسلیم. [ت َ ] ( ع مص ) سلام کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی )( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). سلام دادن. ( دهار ). سلام و تحیت و تکریم. ( ناظم الاطباء ). || فاسپردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). سپردن. ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( غیاث اللغات ). سپردن ودیعه را به صاحبش. ( ناظم الاطباء ). سپرد کردن ( کذا ) کسی را بسوی چیزی. ( منتهی الارب ). اعطای چیزی به کسی. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). سپردن ، چنانکه گویند فلانی جان به حق تسلیم کرد. ( آنندراج ). || گردن نهادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). راضی شدن به چیزی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) :
کنون پندار مُردم ، آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم.
مولوی.
سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
تا چه اندیشه کند رأی جهان آرایت.
سعدی.
ناسزایی را که بینی بختیار
عاقلان تسلیم کردند اختیار.
سعدی.
|| رام شدن به کسی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). توانا کردن اجیر مستأجر را بر نفس خویش. اطاعت وانقیاد و فرمانبرداری. سرسپردگی. ( ناظم الاطباء ) :
به صد تسلیم گفت ای من غلامت
زبانم وقف بر تسبیح نامت.
نظامی.
|| با خشنودی به پیشواز قضا رفتن. و گویند تسلیم ، پایدارماندن و دگرگون نگشتن در ظاهر و باطن هنگام نزول بلا. ( از تعریفات جرجانی ). الانقیاد لامر اﷲ تعالی و ترک الاعتراض فیما یلائم. ( تعریفات جرجانی ). عبارت است از آنکه به فعلی که به باری سبحانه و تعالی تعلق داشته باشد یا به کسانی که بر ایشان اعتراض جائز نباشد رضا دهد و به خوش منشی و تازه رویی آنرا تلقی نماید، اگرچه موافق او نبود. ( نفایس الفنون ). گردن دادن به حکم قضا و راضی بودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). راضی بودن به حکم خدا. ( از متن اللغة ). رضای به قضای خدا. ( ناظم الاطباء ) : و اختصه بالطریق الرضیة التی من اوجبها و اولاها و احقها و احراها التسلیم لامر اﷲ تعالی و قضائه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299 ).
از خداوند جهان حکم و ز بنده تسلیم.
( از تاریخ بیهقی ایضاً ص 390 ).
بیشتر بخوانید ... بستن تبلیغات
فرهنگ فارسی
گردن نهادن، رام شدن، واگذارکردن، سلام کردن
۱-( مصدر ) گردن نهادن ( بحکم قضایا امر شخصی را ) رام شدن . ۲- سلام گفتن تحیت دادن . ۳- پذیرفتن اسلام . ۴- واگذار کردن سپردن . جمع : تسلیمات .
محمد طاهر شیرازی که به شغل صحافی اشتغال داشت .
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) گردن نهادن . ۲ - سلام گفتن . ۳ - پذیرفتن شکست و متوقف کردن جنگ . ۴ - (اِ. ) حالت اطاعت و فرمانبرداری . ۵ - (ص . ) مطیع ، فرمانبردار.
فرهنگ عمید
۱. گردن نهادن، رام شدن.
۲. واگذار کردن، سپردن.
۳. (اسم ) [قدیمی] درود، سلام.
فرهنگستان زبان و ادب
{yield} [فیزیک] تغییر شکل مومسان (plastic deformation ) جسم جامد که براثر تنشِ بیش ازحد کشسانی پدید آید
دانشنامه اسلامی
[ویکی اهل البیت] کلید واژه: آیات تسلیم، اقسام تسلیم، تسلیممنظور از تسلیم این که فرد مسلمان به همه اوامر، نهی ها و تقدیرات خدای حکیم، در اعتقاد و هم در عمل ایمان داشته و در حد توانش به آن عمل کند؛ و ثمره آن دارا شدن قلب سلیم خواهد بود که حتی در همه اعضاء بدن تاثیرگذار است و سبب سلامت جسمی و داشتن آرامش روحی خواهد شد.
یک نمونه دستور الهی که نسبت به مسلمان دیگر نباید حسادت کرد یا کینه او را به دل داشت؛ آثار روانی حسد یا کینه، تاثیر در قلب صنوبری است که آن را بیمار می کند وقلب بیمار بر جسم انسان اثر می گذارد و آن را هم بیمار می کند و نشاط و شادابی را از فرد حسود و کینه ی می گیرد.
اکثر بیماریها روحی و جسمی افراد مسلمان به خاطر نداشتن روحیه تسلیم است. نمونه دیگر، اسلام می گوید: در مشکلات زندگی صبر داشته باش؛ غصه نخور و با استعانت از خدای مهربان و سعی در صدد برطرف کردن آن باش یا درخوردن اسراف و زیاده روی نشود؛ اما وقتی رعایت نگردد باعث خیلی از بیماری ها روحی و جسمی می شود.
جهل و نادانی، حب دنیا، تکبر، عناد، بغی و طغیان، حسد، عصبیت قومی، معرفت شناسی بر محور احساس و تجربه حسی و...
حب دنیا یعنی حبی که در مواقع دو راهی بین گناه کبیره و ترک آن، مرتکب گناه کبیره شود، مثلا در حین معامله برای سودآوری بیشتر دروغ بگوید یا جنس نامرغوب را به عنوان مرغوب بفروشد و گرفتن رشوه، ربا و غیره.
دوست داشتن فرزند و خانواده در اسلام به آن سفارش شده اما در موقع حساس نیاز اسلام، باید آن را کنار گذاشت والا چنین حبی را حب دنیا می نامند.
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
تکان دادن سر نشانه تسلیم است