قصه های کودکانه برای خواب
مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
قصه های کودکانه برای خواب را از این سایت دریافت کنید.
۱۰ تا از بهترین قصه های کودکانه برای خواب که باید برای کودکانتان بخوانید!
در این مطلب ۱۰ تا از بهترین قصه های کودکانه که موقع خواب کودکتان می توانید برای آنها بخوانید را برای شما تهیه کرده ایم که در اختیارتان قرار می دهیم. مقدمه : قصه ها در کیفیت خواب بچه ها تأثیر مستقیمی دارند. اگر قصه ای محتوای آموزنده و شیرینی داشته باشد باعث می شود …
زیباترین قصه های کودکان
۱۰ تا از بهترین قصه های کودکانه برای خواب که باید برای کودکانتان بخوانید!
سعید حیدریاسفند 11, 1399 خواندن این مطلب 19 دقیقه زمان میبرد
در این مطلب ۱۰ تا از بهترین قصه های کودکانه که موقع خواب کودکتان می توانید برای آنها بخوانید را برای شما تهیه کرده ایم که در اختیارتان قرار می دهیم.
مقدمه :
قصه ها در کیفیت خواب بچه ها تأثیر مستقیمی دارند. اگر قصه ای محتوای آموزنده و شیرینی داشته باشد باعث می شود کودک راحت تر به خواب برود ولی چنانچه داستانی دارای محتوای خشن و دربردارنده شخصیت های ناجور باشد، این موضوع ذهن کودک را به چالش کشیده و علاوه بر اینکه ریتم خواب کودک را بهم می زند باعث می شود که در طی خواب هم خواب های ترسناک ببیند و از خواب بیدار شود. پس والدین باید در انتخاب داستانهای با محتوای شیرین و دوست داشتنی دقت نمایند.
فیلم قصه های کودکانه(جک و لوبیای سحرآمیز):
مطلب کاربردی : قصه درمانی چیست؟ معرفی ۳ قصه کودکانه که خاصیت درمانی دارند!
داستان شماره ۱- قصه باغچه مادربزرگ
مثل همیشه یکی بود یکی نبود.
مادر بزرگ یه باغچه قشنگ داشت که پراز گل های رنگارنگ بود.
از همه گل ها زیباتر گل رز بود.
البته اون به خاطر زیباییش مغرور شده بود و با بقیه گل ها بدرفتاری می کرد.
یک روز دو تا دختر کوچولو و شیطون که نوه های مادربزرگ بودند به سمت باغچه آمدند.
یکی از آن ها دستش را به سمت گل رز برد تا آن رابچیند، اما خارهای گل در دستش فرو رفت.
دستش را کشید و با عصبانیت گفت:
اون گل به درد نمی خوره!
آخه پر از خاره.
مادربزرگ نوه ها را صدا زد آن ها رفتند.
اما گل رز شروع به گریه کرد.
بقیه گل ها با تعجب به او نگاه کردند.
گل رزگفت:
فکر می کردم خیلی قشگم اما من پر از خارم!
بنفشه با مهربانی گفت:
تو نباید به زیباییت مغرور می شدی.
الان هم ناراحت نباش چون خداوند برای هر کاری حکمتی دارد.
فایده این خارها این است که از زیبایی تو مراقبت می کنند و گرنه الان چیده شده و پرپر شده بودی!
گل رز که پی به اشتباهاتش برده بود باشنیدن این حرف خوشحال شد و فهمید که نباید خودش رو با دیگران مقایسه کنه هر
مخلوقی در دنیا یک خوبی هایی داره سپس گل رز قصه ما خندید و با خنده او بقیه گلها هم خندیدند و باغچه پر شد از خنده
گل ها…
امیدواریم این قصه کوتاه برای کودکان را بخوانید و به آن ها یاد دهید داشته های خودشان را با دیگران هرگز مقایسه نکنند.
≡ لینک دریافت فایل pdf قصه باغچه مادربزرگداستان شماره ۲- قصه نی نی سنجاب هاداستان نی نی سنجاب ها یکی دیگر از انواع قصه های کودکانه برای خواب کودکان است که این داستان کوتاه روایتی شیرین و کودکانه دارد و شما می توانید با تعریف کردن آن برای کودکتان او را به راحتی بخوابانید. چند روز پیش، نی نی سنجابها به دنیا آمد و سنجاب کوچولو صاحب یک برادر شد. نی نی سنجاب ها خیلی ریزه میزه و با نمک بود. سنجاب کوچولو از دیدن برادر کوچولوی خودش خیلی خوشحال شده بود. می خواست بغلش کند و با او بازی کند اما مامان سنجابه اجازه نمی داد و می گفت نی نی هنوز خیلیکوچک است. باید صبر کنی تا بزرگتر بشود و بتواند با تو بازی کند . سنجاب کوچولو می خواست با مامان بازی کند اما مامان هم نمی توانست با سنجاب کوچولو بازی کند چون دائما نی نی را بغل کردهبود.
سنجاب کوچولو مدتی رفت توی اتاقش و با اسباب بازیهاش بازی کرد. اما زود حوصله اش سر رفت و خسته شد . بابا سنجابه از راه رسید. سنجاب کوچولو دوید تو بغل بابا . اما بابا خسته بود و حوصله نداشت با سنجاب کوچولو بازی کند. ولی وقتی نشست نی نی سنجابه را بغل کرد و شروع کرد به بوسیدن و بازی کردن با نی نی سنجابه . سنجاب کوچولو ناراحت شد. رفت توی اتاقش و روی تختخوابش خوابید و پتو را روی سرش کشید. مدتی گذشت.
مامان سنجابه صدا زد سنجاب کوچولو غذا آماده است بیا . سنجاب کوچولو جواب نداد . بابا صدا زد “سنجاب بابا” بیا فندق پلو داریم . سنجاب کوچولو باز هم جواب نداد. مامان و بابا آمدند پیش سنجاب کوچولو ولی دیدند سنجاب کوچولو غصه می خورد . بابا سرفه کرد… اوهوم …اوهوم … ولی سنجاب کوچولو تکان نخورد و به بابا نگاه نکرد . مامان گفت عزیزکم سنجابکم . لبهای سنجاب کوچولو گریه ای شد چشمهاش پر از آب شد و گفت شما من را دوست ندارید .فقط نی نی را دوست دارید. مامان و بابا سرشان را انداختند پایین و یک کمی فکر کردند . بعد دوتایی باهم دستهای سنجاب کوچولو را گرفتند و از روی تختخوابش بلندش کردند و آن را حسابی تابش دادند.
سنجاب کوچولو خنده اش گرفت. مامان و بابا سنجابه، بازهم سنجاب کوچولو را توی هوا تاب دادند. حالا دیگر سنجاب کوچولو بلند بلند می خندید . یک دفعه، صدای گریه ی نی نی سنجابه بلند شد. مامان و بابا هنوز داشتند با سنجاب کوچولو بازی می کردند. سنجاب کوچولو دلش برای نی نی شان سوخت و گفت مگر صدای گریه ی نی نی را نمی شنوید؟ بیایید برویم ساکتش کنیم. حالا مامان و بابا و سنجاب کوچولو سه تایی با هم رفتند نی نی سنجابه را ساکت کنند.
≡ لینک دریافت فایل pdf قصه نی نی سنجاب ها
داستان شماره ۳- قصه من دیگه خجالت نمی کشم
یکی از روزهای خوب خدا ، احسان کوچولو بعضی روزها با مامانش می رفت پارک اما وقتی می رسیدن اونجا از کنار مامانش تکون نمی خورد و نمی رفت با بچه ها بازی کنه. هر چه قدر هم که مامانش بهش می گفت پسرم برو با بچه ها بازی بکن فایده ای نداشت. احسان کوچولو روی یکی از دست هاش یه لک قهوه ای بزرگ بود، اون همیشه فکر می کرد که اگه بقیه بچه ها دستش رو ببینن مسخره اش می کنن بخاطر همین همیشه خجالت می کشید و دوست نداشت که با هم سن
۳۰ داستان کوتاه کودکانه ❤️ قصه های کوتاه برای خواب بچه ها
قصه کودکانه برای خواب ☑️ داستان های کوتاه کودکانه جدید و قصه کودکانه خیلی کوتاه شب ، قصه کوتاه برای خواب بچه ها 👁 رمان کودکانه زیبا آموزنده
بارداری و کودکسبک زندگی
۳۰ داستان کوتاه کودکانه ❤️ قصه های کوتاه برای خواب بچه ها
۳۰ داستان کوتاه کودکانه ❤️ قصه های کوتاه برای خواب بچه ها داستان کوتاه آموزنده برای کودکان با تصویر ، بهترین قصه ها برای بچه ها و قصه های کودکانه برای خواب شب
داستان های کوتاه کودکانه جدید : قصه و داستان، چیزی است که بچگی خیلی از پدر و مادرهایی که امروزه خودشان دارای فرزندانی هستند با آن پیوند ناگسستنی دارد. اکثر ما در کودکیهای خود روزهایی را به یاد میآوریم که بزرگترها برای سرگرم کردن و یا کوتاه نمودن شبهای بلند، با گفتن قصهها و حکایتهای زیبا و دلنشین اعضای خانواده را گرد هم جمع کرده و لحظات شیرین و دلپذیری را رقم میزدند.در پس این داستان ها، پند و نصیحتهای بسیاری نهفته بود و هر لحظه فکر کردن به آن روزها باعث به یاد آوردن لحظاتی میشود که تا کنون در یاد و خاطرهها باقی مانده است.
همان طور که شما وقتی به گفتن قصه توسط بزرگتر هایتان فکر میکنید احساس خوبی به شما دست میدهد، نویسندگان حوزه کودک و نوجوان هم مثل روانشناسان رشد بر این باورند که داستانهای کودکانه و شیرین برای کودکان خردسال فقط یک محرک روانی و شنیداری نیستند، بلکه کارکردهای فراوانی برای این گروه از کودکان داشته و به طور مستقیم روی رفتار آنها تاثیر بگذارد. با بخش کودک ماگرتا همراه باشید.
اهمیت قصه برای کودکان؛ قصه قبل از خواب برای کودکانتان را فراموش نکنید!
بیشتر کودکانی در سنین پایین از طریق قصه و داستانها با رویدادهای محیط پیرامون خود آشنا میشوند. همان طور که میدانید هر قصهای میتواند فضایی را به وجود بیاورد که کودکان هنگام رویارویی با نمونههای واقعی، رفتار و واکنش مناسبی را از خود نشان دهند.
بنابراین تعریف کردن قصههایی که ممکن است در زندگی واقعی به کار آنها بیاید بهترین فعلی است که پدر و مادرها میتوانند آن را انجام دهند. قصههای مختلف به کودکان یاری میرسانند تا ارتباط بین پدیدههای مختلف را درک کنند.
رابطهای که بین شخصیتهای یک قصه وجود دارد، میتواند به کودک کمک کند که خود چگونه این موارد را در زندگی رعایت نماید. از این با گفتن قصههای خوب با زبان شیوا و عامیانه یک قدم رو به جلو و مثبت در تربیت فرزندان تان بردارید.
تربیت فکری کودکان از طریق قصه گویی
مسئله مهم و تاثیرگذار دیگری که نقش زیادی بر فرایند اجتماعی شدن کودک دارد، این است که قصهها معمولا پیامها و ارزشهایی را به کودکان منتقل میکند که کودک در اثر شنیدن، تکرار شنیدن و حتی فکر کردن به آن میتواند این پیامها را جذب و در رفتارهای خود منعکس نماید.
از این رو یاد دادن مطالبی مثل ارزشهای خانوادگی، اجتماعی و انسانی در قصههای کودکانه چیزی است که باید به آن توجه زیادی کنید. غیرمستقیم بودن پیامهایی که از شنیدن قصهها پدید میآید باعث میشود شنیدن این داستانها برای کودکان دلنشین تر، جذابتر و دوستداشتنیتر شود.
افزایش قدرت تمرکز کودکان
هم چنین جالب است بدانید طی آخرین تحقیقاتی که پژوهشگران کردهاند به این نکته دست یافتند که قصهها قدرت تمرکز و دقت را در کودکان افزایش میدهد. به طوری که کودکان در اثر شنیدن این توانایی را به دست میآورند تا بتوانند شنیدن فعال را تجربه کرده و همراه با گوش دادن به یک مفهوم، آن را درک کرده و بروز دهند.
آنها حتی برای اینکه بتوانند ماجرا را دنبال کنند، ضروری است که دقت و تمرکز لازم را برای خوب شنیدن تمرین کنند که این مسئله بعدها در طول یادگیری مدرسه و دانشگاه بسیار به کودک کمک میکند.
فعالیت کودکان با قصه گفتن
شما میتوانید فعالیت کودکانتان را با گفتن داستانهای جذاب به آنها افزایش دهید. برای منظم شدن و فعال شدن کودکان در امور مختلف روزمره، قصه گویی یک آموزش بسیار جذاب و کاربردی است.
جالب است بدانید قصهها میتوانند به کودکان یاد دهند که چگونه روی کار تمرکز کرده و با دقت آن کار را پیش ببرند. از این رو اگر قصد دارید کودکانتان را فردی کاری و پرتلاش تربیت کنید، حتما قصههای جذابی را برای آنها تعریف کنید.
آشنایی کودکان با کلمات
شایان ذکر است گوش دادن به قصهها باعث میشود کودکان بتوانند با گستره بیشتری از کلمهها آشنا شوند. کلمههایی که در قصهها و داستانها استفاده میشود ممکن است در گفتگوی روزانه هیچ وقت مورد استفاده قرار نگیرند و از این رو قصه میتواند به توانایی حرف زدن و روابط عمومی کودک نیز کمک کند.
همچنین قصهها باعث میوشند تا کودکان با تجربه ها، احساسات، عواطف و شیوههای نگرش بزرگترها آشنا شده و خود را با محیط اطرافشان بهتر وفق دهند.
رویاپردازی کودکان با قصه گویی
کودکان از آن جا که هنوز تجربه فعالیت در جامعه و شناخت دنیای اطراف خود را ندارند، سعی میکنند که با ارتباط بین آموزههای قبلی و موضوعهای جدیدی که در قصهها مطرح میشود به تعادل ذهن خود کمک کنند.
این روند معمولا با تخیل کودک ارتباط نزدیکی برقرار کرده و از این طریق او را یاری میدهد تا با منطق و استدلال کودکانه خود به کشف و شناخت دنیا اقدام کنند. این روند، روندی است که باعث میشود کودکان از شنیدن قصههای تخیلی لذت برده و از آنها برای خیالپردازی و ایدههای خلاقانه بهره برداری کنند.
همچنین بخوانید : آموزش مهمترین مهارت های زندگی به کودکان
قصه مسابقه مدرسه
به نام خدای مهربونیه روزی از روزهای زیبای بهار خانم معلم مهربون که به کلاس آمد رو به بچهها کرد و گفت: بچهها یه مسابقه داریم
همه خوشحال شدن و پرسیدن چه مسابقه ای؟
خانم معلم گفت من به هر نفر یه بذر گل میدهم و هر کسی زیباترین گل رو پروش بده برنده مسابقه است.
هر کدوم از بچهها با خوشحالی میگفت حتما من برنده مسابقه هستم.
زهرا با شادی به خونه رفت و قضیه مسابقه رو به مامانش گفت و خواست یه کتاب درباره پرورش گلها براش از کتابخانه بگیره.
مادر زهرا همراه او به کتابخانه مسجد رفتن و یه کتاب به امانت گرفتن
قصه برای خواب شبانه کودک + مجموعه 6 قصه خواب زیبا برای کودک در هر سنی
در این بخش مجموعه 6 قصه خواب را برای کودکان در هر سنی را گردآوری کرده ایم. کودک شما با شنیدن این داستان های ماسب خیلی راحت تر به خواب می رود. چند قصه
قصه برای خواب شبانه کودک + مجموعه 6 قصه خواب زیبا برای کودک در هر سنی
در این بخش مجموعه 6 قصه خواب را برای کودکان در هر سنی را گردآوری کرده ایم. کودک شما با شنیدن این داستان های ماسب خیلی راحت تر به خواب می رود.
چند قصه کودکانه ویژه خواب شب
یکی از بهترین کارها قبل از خوابیدن، خواندن کتاب و مطالعه کردن است و البته برای کودک شما هم خواندن یک شعر و قصه خواب زیبا است. در ادامه چند قصه زیبا برای کودکان در هر سن را آماده کرده ایم که می توانید قبل از خواب برای او بخوانید.
قصه نی نی سنجاب ها
داستان نی نی سنجاب ها یکی دیگر از انواع قصه های کودکانه برای خواب کودکان است که این داستان کوتاه روایتی شیرین و کودکانه دارد و شما می توانید با تعریف کردن آن برای کودکتان او را به راحتی بخوابانید. چند روز پیش، نی نی سنجابها به دنیا آمد و سنجاب کوچولو صاحب یک برادر شد. نی نی سنجاب ها خیلی ریزه میزه و با نمک بود. سنجاب کوچولو از دیدن برادر کوچولوی خودش خیلی خوشحال شده بود. می خواست بغلش کند و با او بازی کند اما مامان سنجابه اجازه نمی داد و می گفت نی نی هنوز خیلیکوچک است. باید صبر کنی تا بزرگتر بشود و بتواند با تو بازی کند . سنجاب کوچولو می خواست با مامان بازی کند اما مامان هم نمی توانست با سنجاب کوچولو بازی کند چون دائما نی نی را بغل کردهبود.
سنجاب کوچولو مدتی رفت توی اتاقش و با اسباب بازیهاش بازی کرد. اما زود حوصله اش سر رفت و خسته شد . بابا سنجابه از راه رسید. سنجاب کوچولو دوید تو بغل بابا . اما بابا خسته بود و حوصله نداشت با سنجاب کوچولو بازی کند. ولی وقتی نشست نی نی سنجابه را بغل کرد و شروع کرد به بوسیدن و بازی کردن با نی نی سنجابه . سنجاب کوچولو ناراحت شد. رفت توی اتاقش و روی تختخوابش خوابید و پتو را روی سرش کشید. مدتی گذشت.
مامان سنجابه صدا زد سنجاب کوچولو غذا آماده است بیا . سنجاب کوچولو جواب نداد . بابا صدا زد “سنجاب بابا” بیا فندق پلو داریم . سنجاب کوچولو باز هم جواب نداد. مامان و بابا آمدند پیش سنجاب کوچولو ولی دیدند سنجاب کوچولو غصه می خورد . بابا سرفه کرد… اوهوم …اوهوم … ولی سنجاب کوچولو تکان نخورد و به بابا نگاه نکرد . مامان گفت عزیزکم سنجابکم . لبهای سنجاب کوچولو گریه ای شد چشمهاش پر از آب شد و گفت شما من را دوست ندارید .فقط نی نی را دوست دارید. مامان و بابا سرشان را انداختند پایین و یک کمی فکر کردند . بعد دوتایی باهم دستهای سنجاب کوچولو را گرفتند و از روی تختخوابش بلندش کردند و آن را حسابی تابش دادند.
سنجاب کوچولو خنده اش گرفت. مامان و بابا سنجابه، بازهم سنجاب کوچولو را توی هوا تاب دادند. حالا دیگر سنجاب کوچولو بلند بلند می خندید . یک دفعه، صدای گریه ی نی نی سنجابه بلند شد. مامان و بابا هنوز داشتند با سنجاب کوچولو بازی می کردند. سنجاب کوچولو دلش برای نی نی شان سوخت و گفت مگر صدای گریه ی نی نی را نمی شنوید؟ بیایید برویم ساکتش کنیم. حالا مامان و بابا و سنجاب کوچولو سه تایی با هم رفتند نی نی سنجابه را ساکت کنند.
قصه برای خواب کودکان دبستانی
داستان بره خوابالود
بره کوچولو به همراه گله گوسفندان، برای گردش و چرا، راهی دشت و صحرا شد. چوپان مهربان میدانست که برهها بازیگوش و سر به هوا هستند به خاطر همین بیش از بقیه گوسفندان، حواسش به بره بود. اما بره انقدر از گله دور میشد و این طرف و آن طرف میرفت که چوپان را خسته میکرد.
ظهر که شد چوپان زیر یک درخت به استراحت پرداخت. گوسفندان هم که حسابی خسته بودند هر جا سایه ای بود همانجا خوابیدند. اما بره هنوز دوست داشت بازی کند. هی با شاخهای کوچکش سر به سر بقیه گوسفندان میگذاشت تا با او بازی کنند ولی هیچ کس حوصله نداشت.
همه دوست داشتند بخوابند. بره کوچولو خیلی ناراحت و عصبانی شده بود. چون اصلا خوابش نمیآمد. او سعی کرد خودش تنهایی بازی کند. گاهی در جوی آب راه میرفت و آب بازی میکرد و گاهی هم این طرف و آن طرف میدوید . خلاصه آنقدر بازی کرد تا ظهر گذشت و وقت استراحت گوسفندان تمام شد. گله دوباره برای حرکت آماده شد. همه گوسفندان از خواب بیدار شدند و کمی آب خوردند و به همراه چوپان به راه افتادند.
بره خوشحال شد و لابلای گوسفندان شروع به حرکت و جست و خیز کرد. اما هنوز چیزی نرفته بود که احساس خستگی و خواب آلودگی کرد. دلش میخواست بخوابد. هر کجا گله، برای چریدن میایستاد همانجا پنج دقیقه میخوابید. دوباره که گله راه میافتاد به سختی از جا بلند میشد و چند قدم میرفت. یک ساعت بعد گله به دشت سرسبزی از گلها و علفهای تازه رسید. اما بره آنقدر خسته بود که فورا به خواب رفت و هیچی ندید. گوسفندان همگی خوشحال و سرحال در دشت سرسبز مشغول بازی و چرا شدند.
اما بره کوچولو تمام وقت خواب بود. نزدیک غروب آفتاب گله باید به سمت خانه برمیگشت. چوپان بره را از خواب بیدار کرد تا همراه گله به خانه ببرد. بره وقتی فهمید که چقدر به بقیه خوش گذشته است حسابی دلش سوخت و با خودش گفت کاش من هم ظهر مثل بقیه خوابیده بودم و بعد از ظهر در دشت گلها بیدار و سرحال بازی میکردم. بره کوچولو فهمید اگر ظهرها یک ساعت بخوابد بقیه روز بیشتر به او خوش میگذرد.
مطلب مشابه: قصه شیرین کودکانه + مجموعه 10 داستان در مورد دوستی و دیگر موضوعات
قصه برای خواب بزرگسالان
طوقی و موش زیرک
کلاغی در آسمان پرواز میکرد. به مزرعهای سرسبز و زیبا رسید. روی شاخه درختی نشست تا کمی استراحت کند. همان طور که به اطراف خود نگاه میکرد، متوجه شد که یک شکارچی به طرف او میآید. کلاغ ترسید، اما بعد با خود گفت: تا زمانی که کبوترها، آهوان، خرگوشها و دیگر موجودات هستند، هیچکس به من آزاری نخواهد رساند. بعد آرام نشست و شکارچی را زیر نظر گرفت. شکارچی که متوجه کلاغ نشده بود، تور خود را کمی آن طرفتر از درخت پهن کرد، مقداری دانه پاشید و بعد خود را پشت یک بوته پنهان کرد. یک دسته کبوتر، از راهی دور پروازکنان و بازیکنان در آسمان ظاهر شدند. از آن بالا، دانهها را دیدند و خواستند پایین بیایند و بخورند .
سردسته آنها کبوتری دنیا دیده بود و به خاطر داشتن یک خط سفید در دور گردنش او را طوقی مینامیدند. طوقی درحالی که به آنها اخطار میداد گفت: عجله نکنید یک دقیقه صبر کنید تا مطمئن شویم که خطری وجود ندارد. کبوترهای دیگر گفتند: نه ما خیلی گرسنه هستیم و میخواهیم قبل از این که پرندههای دیگر دانهها را بردارند، برویم و دلی از عزا درآوریم. از این گذشته اینجا بیابان است و خطری وجود ندارد.
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟