معنی لگد کوب کلاس پنجم
مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
معنی لگد کوب کلاس پنجم را از این سایت دریافت کنید.
لگدکوب
معنی لگدکوب - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید
لگدکوب
/lagadkub/
مترادف لگدکوب: پایمال، لگدمالبستن تبلیغات
فارسی به انگلیسی
trampled, crushed under the feet, crushed
مترادف ها
stampede (اسم)
رم، لگد کوب، صدای کوبیدن پا، ترس ناگهانی یک گله اسب
لغت نامه دهخدا
لگدکوب. [ ل َ گ َ ] ( اِ نف مرکب ) لگدکوبنده. پی سپر. || ( ن مف مرکب ) پیخسته. پای خست. پایکوب. پایمال. ( آنندراج ) :
لگدکوب غمت زآن گشت روحم
که بخت بد لگد زد بر فتوحم.
نظامی.
بدیشان گفت چون خر شد لگدکوب
چراست این استخوانش بر سر چوب.
عطار.
بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط
زبس که عارف و عامی به رقص برجستند.
سعدی.
خیالش چنان بر سر آشوب کرد
که بام دماغش لگدکوب کرد.
سعدی.
مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
به زیر پای هجرانش لگدکوب ستم کردی.
سعدی.
مرا فتاده چو بینی غمین مشو طالب
که من ز روز ازل سبزه لگدکوبم.
طالب آملی ( از آنندراج ).
|| ( حامص مرکب ، اِ مرکب ) مطلق ضرب خواه از لگد باشد خواه از غیر لگد و کوفته و پامال مجاز است. ( آنندراج ). لگله. ( برهان ). زخم لگد. ضرب لگد :
حوضی ز خون ایشان [دختران رز]پر شد میان رز
از بس که شان ز تن به لگدکوب خون دوید.
بشار مرغزی.
باز لگدکوبشان کنند همیدون
پوست کنند از تن یکایک بیرون.
منوچهری.
دیده ٔحاسد به تو چون غژب انگور است سرخ
در لگدکوب عنا بادش جدا آب از تکس.
سوزنی.
دشمن که افتاد در لگدکوب قهر باید گرفت تا برنخیزد. ( مرزبان نامه ).
خاص و عام خلایق از دست زمانه در چه لگدکوب. ( جهانگشای جوینی ). و طبقه طلبه آن در دست لگدکوب حوادث پایمال زمانه غدار و روزگار مکار شدند. ( جهانگشای جوینی ).
جان همه روز از لگدکوب خیال
وز زیان و سود و از خوف و زوال.
مولوی.
مرد در راه عشق مرد نشد
تا لگدکوب گرم و سرد نشد.
اوحدی. بستن تبلیغات
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) آن که لگد زند کوبنده لگد ۲- ( صفت ) لگد خورده پایمال شده : مرا افتاده چو بینی غمین مشو طالب . که من ز روز ازل سبزه لگد کوبم . ( طالب آملی آنند لغ ) ۳- ( اسم ) کوفتن با لگد و غیره پایمال کردن : دشمن که افتاد در لگد کوب قهر باید گرفت تا بر نخیزد .
فرهنگ معین
( ~ . ) ۱ - (ص فا. ) آن که لگد زند. ۲ - (ص مف . ) پایمال شده ، لگد خورده . ۳ - (اِمص . ) پایمال کردن ، کوفتن ، لگد و غیره .
فرهنگ عمید
لگدخورده، پایمال شده.
پیشنهاد کاربران
ترتیب: قدیمیجدیدرای موافقرای مخالف
میثم پورمهدی٢٠:٤٦ - ١٣٩٩/١٠/٠٢
Angela games that cool bunny Legos name some Houston
گزارش2 | 2
ناشناس١٦:٥٣ - ١٣٩٩/١٠/٠٧ لگد مال
گزارش12 | 2
سعید پهلوان١١:٠٨ - ١٤٠٠/٠٥/٣١
له . . زیرپامانده. . لگدمال . .
گزارش5 | 1
مریم رضایی نیا١١:١٦ - ١٤٠٠/٠٩/٠٨ مخالف نیرومند ضعیف امید. ناامیدی باختر. خاور اسیر. آازاد انبوه. کم دشمن. دوست آخرین. اولین شجاع. ترسو می رساند. نمی رساند خفت عزت جنگ صلح دبیر. ترسو مریم رضایی نیا
گزارش7 | 1
مریم رضایی نیا١١:١٩ - ١٤٠٠/٠٩/٠٨ ببخشید من نمی خواهم با شما آشنا شوم ناراحت نشوید
گزارش9 | 1
M١٨:١٧ - ١٤٠٠/٠٩/٢٢
معنی دیگر:لگد کردن، له کردن
گزارش2 | 1
مگس🦟٢١:٥٩ - ١٤٠١/٠٤/٠٧
سهروردی در "فی حقیقه العشق" می گوید:
" اکنون که ما را مهجور کردند، تدبیر آن است که هر یکی از ما روی به طرفی نهیم، به حکم ریاضت سفری برآریم. مدتی در لگدکوبِ دوران ثابت قدمی نماییم، و سر در گریبان تسلیم کشیم. "
گزارش2 | 0
مشاهده پیشنهاد های امروز
معنی یا پیشنهاد شما
+ افزودن عکس و لینک
معنی لگدکوب
معنی واژهٔ لگدکوب در فرهنگ فارسی معین به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب
لگدکوب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - (ص فا.) آن که لگد زند. 2 - (ص مف .) پایمال شده ، لگد خورده . 3 - (اِمص .) پایمال کردن ، کوفتن ، لگد و غیره .
جستوجوی لگدکوب در واژهنامههای دیگر
نگارش معنی دیگر برای لگدکوب
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟