گفتی مگر جهل بپوشد رخ علم
مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
گفتی مگر جهل بپوشد رخ علم را از این سایت دریافت کنید.
پیکار شاعرانه در معرکه کشف حجاب
در معرکه پر سروصدای کشف حجاب کسی نبود که در کار، یا گرفتار نباشد و هرکسی در صنف خویش با این رویداد به گونهای درگیر...
پیکار شاعرانه در معرکه کشف حجاب
نویسندگان: محمدسبحان راستگومنبع: زمانه 1387 شماره 75 و 76حوزه های تخصصی:حوزههای تخصصی تاریخ ایران اسلامی حکومت های ایرانی- اسلامی پهلوی اول فرهنگی
دریافت مقاله
آرشیو
آرشیو شماره ها:۶۶
سال ۱۳۸۸ (۳)
سال ۱۳۸۷ (۸)
سال ۱۳۸۶ (۱۰)
سال ۱۳۸۵ (۱۰)
سال ۱۳۸۴ (۹)
سال ۱۳۸۳ (۱۲)
سال ۱۳۸۲ (۱۰)
سال ۱۳۸۱ (۴)
چکیده
در معرکه پر سروصدای کشف حجاب کسی نبود که در کار، یا گرفتار نباشد و هرکسی در صنف خویش با این رویداد به گونه ای درگیر شده بود، مثلاً کسبه بازار از خانه نشین شدن قشر بزرگی از زنان و کسادی بازار می نالیدند و اولیای مکتب خانه ها از حاضر نشدن دختران بر سر درس و بی رونقی تعلیم و تعلم می گفتند. شاعران آن دوره نیز نمی توانستند در مقابل این پدیده عجیب و مهیب قریحه خود را ندیده بگیرند و زبان شعر را در مورد آن نگشایند.بعضی از این شاعران، مانند میرزاده عشقی، ایرج میرزا و عارف قزوینی، که باد تجدد در دماغ داشتند، با اشعار خود کشف حجاب را تایید و تشویق، و بعضی دیگر از شاعران متدین و سنت مدار در اشعار خود با کشف حجاب مبارزه می کردند و به شعر ایشان پاسخ می دادند.
متن
در معرکه پر سروصدای کشف حجاب کسی نبود که در کار، یا گرفتار نباشد و هرکسی در صنف خویش با این رویداد به گونهای درگیر شده بود، مثلاً کسبه بازار از خانهنشین شدن قشر بزرگی از زنان و کسادی بازار مینالیدند و اولیای مکتبخانهها از حاضر نشدن دختران بر سر درس و بیرونقی تعلیم و تعلم میگفتند. شاعران آن دوره نیز نمیتوانستند در مقابل این پدیده عجیب و مهیب قریحه خود را ندیده بگیرند و زبان شعر را در مورد آن نگشایند.
بعضی از این شاعران، مانند میرزاده عشقی، ایرجمیرزا و عارف قزوینی، که باد تجدد در دماغ داشتند، با اشعار خود کشف حجاب را تأیید و تشویق، و بعضی دیگر از شاعران متدیّن و سنّتمدار در اشعار خود با کشف حجاب مبارزه میکردند و به شعر ایشان پاسخ میدادند.
در مقاله ذیل گوشههایی از این مبارزه نشان داده شده است.
اهمیت واقعه کشف حجاب، به عنوان نماد و نشان استیلای فرهنگ غرب بر برههای از تاریخ ایران، که عدهای از آن با نام عصر تجدد یاد میکنند، بر کسی پوشیده نیست. روشنفکران خودباخته ایرانی، از اوان آشنایی با تمدن غرب، از موضع فرهنگی مغلوب و عقبمانده کوشیدند با تشبّهجویی و تمسک کورکورانه به غرب، خود را به عالم تجدد وارد کنند و عدهای از آنها، با دیدگاههای سادهانگارانه، نوع لباس و پوشش سنتی ایرانیان را مانع پیشرفت کشور پنداشتند و بیهوده تصور کردند که پیروزی و بهروزی قوم غربی به دلیل همین ظواهر بوده است؛ بنابراین گروه گستردهای از روشنفکران متجدد برای مبارزه به منظور تغییر نوع لباس و پوشش سنتی ایران و تخفیف دایرة حجاب، به طمع پیشرفت از نوع غربی و ورود به عالم تجدد، در مقابل قشرهای متدیّن جامعه قرار گرفتند. با بالا گرفتن نهضت مشروطه و رواج روزنامهنگاری به سبک غربی، به حجاب بیشتر توجه شد و عدهای از آن انتقاد کردند. البته متدیّنان جامعه بیکار نبودند و رسالههایی در دفاع از حجاب منتشر کردند و به شبهات مطرحشده دراینباره پاسخ دادند.[1] بااینحال بیش از 25 سال طول کشید تا رضاخان میرپنج بذرهای مسمومی را که روشنفکران غربزده ایرانی در اندیشه و فرهنگ فرزندان این آب و خاک کاشته بودند درو کند و در جایگاه مجری استبداد مدرن، برای تحقق بخشیدن اجباری مظاهر تجدد، کشف حجاب را به صورت قانون درآورد.
متأسفانه در بیشتر آثار تحلیلی مربوط به کشف حجاب، عمدتاً تأثیرپذیری شخص رضاخان پهلوی از غرب و تقلید کورکورانه او از رخدادهای ترکیه ــ که نتیجه سفر او به این کشور به دعوت آتاتورک در سال 1313 بود ــ عامل اصلی صدور دستور کشف حجاب در 17 دیماه 1314 قلمداد میشود. در بعضی دیگر، تحلیلگران کوشیدهاند عمیقتر به قضیه نگاه کنند. آنها به تلاشهای رضاخان برای نوسازی فرهنگی مدنظر غرب، که از سال 1307 با طرح متحدالشکل کردن لباس آغاز شد، اشاره کردهاند. حال آنکه مبارزه فرهنگی با حجاب، همانطورکه پیش از این نیز اشاره شد، سالها پیش از رضاخان و توسط روشنفکران غربزده و خودباخته در برابر افکار بیگانه باب شده بود؛ مبارزهای که بیتردید سهم آن در برداشتن حجاب از سر زنان ایرانی و هماهنگ ساختن آنان با زنان اروپایی کمتر از زور سرنیزه و قلدری امنیه و شهربانی رضاشاهی نبود.
از ابزارهای مهم طرفداران کشف حجاب در عرصه مبارزه فرهنگی برای ترویج بیحجابی، استفاده از ادبیات منظوم و اشعار موزون بود. شاعران نوگرا و متجدد با سرودن اشعار فراوان در ستایش بیحجابی و مذمت حجاب کوشیدند حجاب را با تعابیری چون «کفن تیره و سیاه» تحقیر کنند و در میان مردم سبک، و آن را عامل انحطاط جامعة ایرانی نشان دهند. هرچند متدیّنان خوشذوق کوشیدند به زبان شعر، بعضی از هتاکیها و شبهات مطرحشده را پاسخ گویند، بیشک اشعار ضدحجاب در میان تودة مردم تأثیر منفی خود را بر جای گذاشت، چنانکه شیخ ابوالفضل خراسانی، که در کتاب «احسنالحکایات فی حجابالسافرات» بخش عمدهای از اشعار حجاب و ضدحجاب را گردآوری کرده، دراینباره نوشته است: «اگر بدانید لامذهبان ایران و شعرای بیدین از ایشان زمانی، که برای کشف حجاب زنان دامن بر میان بستند، چه شعرها به هم بافتند و چه مقالهها که نوشتند! خدا داد مشتی از دوشیزگان و عفایف از زنان را به زودی بگیرد و زمین را از لوث وجود این قبیل جنایتکاران پاک نموده و هر یک را به کیفر و جزای خود برساند».[2]
زمینهسازی برای کشف حجابدر میان شاعران پیشگام مبارزه با حجاب (عارف، عشقی و ایرجمیرزا) ــ سه شاعر دورة میانی مشروطه تا رسمی شدن کشف حجاب ــ تأثیرگذاری بیشتری داشتند.
عارف قزوینی، که از شاعران زبردست عصر تجدد و اهل مبارزه با سنّت همراه باستانگرایی افراطی و ضدیّت با مذهب بود،[3] در یکی از قطعههای ادبی خود به سال 1297.ش با عنوان «تمدن بیتربیت نسوان» چنین سروده است:
بفکن نقاب و بگذار در اشتباه ماند
تو بر آن کسی که میگفت رخت به ماه ماند
بدر این حجاب و آخر بدرآ ز ابر چون خور
که تمدن ار نیایی تو به نیم راه ماند
تو از این لباس خواری شوی عاری و برآری
بدر همچو گل سر از تربتم ار گیاه ماند
دل آن که روت با واسطة حجاب خواهد
حافظ » تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
سیمین ساق، بانک شعر پارسی
سیمین ساق » حافظ » غزلیات » غزل شماره ۲۸۶ » بازدید » 2063
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
آیا این شعر را می پسندید؟
تصویر بیت
شعر با اشتباه تایپی
jh k'vnd Hakh cdk \vni vlcd kak,d
',a khlpvl kfhan [hd \dyhl sv,a
ابیات مرتبط
تک بیت چو با جانم غم تو آشنا شد از انوری
تک بیت ابا تو یار اینجا آشنا شد از عطار
تک بیت در آب دو دیده آشنا کردم از مسعود سعد سلمان
تک بیت کردم میان خون جگر آشنا بسی از امیرخسرو دهلوی
تک بیت کی توانی کرد در خون آشنا از مولوی
تک بیت چنان ز فرقت آن آشنا بنالیدم از اوحدی
تک بیت راحتی مر آشنا را زآشنائی کم رسد از فیض کاشانی
تک بیت کی شود در کوی معنی آشنا از خواجوی کرمانی
تک بیت بغربتم چو کسی آشنا نمی باشد از خواجوی کرمانی
تک بیت گستاخ ترم به خود رها کن از نظامی گنجوی
انجمن راسخون
قصاید ملکالشعرای بهار
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158641
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389
با سلام و عرض ادب
در این تایپیک مجموعه قصاید ملک الشعرای بهار گرد آوری شده و در اختیار راسخونیهای عزیز قرار خواهد گرفت.
با ما همراه باشیدمحمد تقی بهار ملقب به ملک الشعرای بهار شاعر، ادیب، سیاستمدار و روزنامهنگار ایرانی است. وی در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی در مشهد متولد شد. مقدمات و ادبیات فارسی را نزد پدر خود ملک الشعرای صبوری آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به محضر "ادیب نیشابوری" رفت. بعد از فوت پدر، ملک الشعرای دربار مظفرالدین شاه شد. وی شش دوره نمایندهٔ مجلس شد و سالها استاد دورهٔ دکتری ادبیات دانشسرای عالی و دانشکدهٔ ادبیات بود. به علت پیوستن به مشروطهطلبان و آزادیخواهان چند بار تبعید و زندانی شد که سالهای زندان و تبعید از پربهرهترین سالهای زندگی ادبی وی بوده است. بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی، در خانهٔ مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. ازمعروفترین آثار وی دیوان اشعار، سبک شناسی که در سه جلد در بارهٔ سبک نوشتههای منثور فارسی نوشته شده، تاریخ احزاب سیاسی، تصحیح برخی از متون کهن مانند تاریخ سیستان و مجملالتواریخ و القصص، تاریخ بلعمی را میتوان نام برد.
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158641
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389
به پیش نادان گر قدر من بود پنهان
به پیش دانا باشد مقام من پیدا
همی نشایدگفتن که تیره شد خورشید
اگر نیاید روشنی به دیدهٔ اعمی
شگفت نیست گرم آفتاب سجده برد
به پیش طبع سخن گوی و خاطر دانا
ولی دریغ که بر من ز شاعری نرسید
مگر فزونی خصم و تطاول اعدا
چه حیله سازم با دشمنان بیآزرم
چه گوی بازم با روزگار بیپروا
وفا ندیدم زین روزگار عهدگسل
کدام مرد بدیدست ازین عجوز وفا
به پتک جور سپهرا سرم به خیره مکوب
به سنک کینه جهانا تنم به خیره مسا
به بند خویش بسی ماندی این تن رنجور
کنون نمودی در بند دشمنانش رها
جلیس من به مه وسال، جسم محنتکش
ندیم من به شب وروز، چشم خونپالا
به بردباری آن یک چو سد اسکندر
به خونفشانی این یک چو پهلوی دارا
برون زحد و حصا رنج بینم اندر دهر
که هست خصم وحسودم برونزحد وحصا
حسود چیره شود هرکرا فزود کمال
مگس پذیره شود هرکجا بود حلوا
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158641
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389
برباد رفته قاعدهٔ موسی
و از یاد رفته توصیهٔ عیسی
توراهٔ گشته توریهٔ بدعت
انجیل گشته واسطهٔ دعوا
خُلق محمدی شده مستنکر
دستور ایزدی شده مستثنی
هامون به خود نبیند جزکوشش
دریا به خود نبیند جز غوغا
گرد قتال خیزد از این هامون
طوفان مرگ خیزد از این دربا
بر ماهتاب، تیر زند کتان
بر آفتاب، تیغ کشد حربا
خون میچکد زکلک سیاسیون
جان میطپد ز رای ذویالارا
جور و فساد سرزده درگیتی
صلح و سدادگم شده از دنیا
قومی پلنگ خوی ز هرگوشه
درهم فتادهاند پلنگآسا
گرگان آدمی رخ و آدمخوار
دیوان آهنین دل و آهنخا
آن خون این مکد ز ره پلتیک
این جان آن کند به ره یاسا
ملک خدای گشته دو صدپاره
هر ملک را گروهی گنجآرا
وآنکه به خیره بر زبر هرگنج
میران نشستهاند چو اژدرها
هریک به دل گرفته بسی امید
هریک به سر نهفته بسی سودا
هر ساعتی به آرزوی این قوم
صد جوی خون روان شد ازصحرا
اوکام دل نیافته وز هر سوی
بینی نشسته با دل خون پالا
چندین هزار مادر بیفرزند
چندین هزار بچهٔ بیبابا
ای خود بر نهاده پی پرخاش
وی تیغ برکشیده پی هیجا
این خون پاک ملت یزدان است
چندین چنین چهپزی بیپروا
این باغ ایزد است و درختانش
با دست حق دمیده چنین زیبا
ای خیره باغ را چه زنی آتش
وی خر درخت را چهخوری بیجا
مشکن درخت یزدان را مشکن
منما تهی گلستان را، منما
* *
هان ای حکیم چندکنی لابه
هان ای ادیب چند کنی غوغا
لابه به پیش کور نیارد مرد
غوغا به پیش کر نکند دانا
مردم کرند نیمی و نیمی کور
ازکور وکر، چه خواهی جز حاشا
آنکو شنید، باد بر او نفرین
گر خود شنید وکارنبست آن را
وانکو بدید، باد بر او توبیخ
گر زانکه دید و بار نبست آنجا
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158641
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389
بسی حله آورد و ببرید و دوخت
به نوروز، خیاط باد صبا
یکی را به بر ارغوانی سلب
یکی را به تن خسروانی ردا
ز اصحاب بستان که یکسر بدند
برهنه تن و مفلس و بینوا
به دست یکی بست زیبا نگار
به پای یکی بست رنگین حنا
بیاراست بر پیکر سروبن
یکی سبزکسوت زسرتا به پا
برافکند بر دوش بید نگون
ز پیروزه درّاعهای پربها
بسی ساخت بازبچه و پخش کرد
به اطفال باغ ازگل و ازگیا
به دست یکی پیکری خوبچهر
به چنگ یکی لعبتی خوشلقا
یکیبسته شکلیبهرخ بلعجب
یکی هشته تاجی به سر خوشنما
یکی را به بر طرفهای مشگبیز
یکی را به کف حلقهای عطرسا
پس آنگه بسی عقد گوهر ز هم
گسست و پراکندشان بر هوا
درخت شکوفه ده انگشت خویش
فراپیش کرد و ربود آن عطا
سیه ابر توفنده کز جیش دی
جدا مانده در کوه جفت عنا
بر آن شد که آید به یغمای باغ
بتاراجد آن ایزدی حلهها
برآمد خروشنده از کوهسار
بپیچید از خشم چون اژدها
که ناگاه باد صبا دررسید
زدش چند سیلی همی برقفا
بنالید از آن درد ابر سیاه
شد آفاق از نالهاش پرصدا
تو گفتی سیه بندهای کرده جرم
دهد خواجه اکنون مر او را جزا
ببارد ز مژگان سرشک آنچنان
کزان تر شود باغ و صحن سرا
گه از خشم دندان نماید همی
بتابد ز دندانش نور و ضیا
ببالد چمن زان خروش و غریو
بخندد سمن زان فغان و بکا
جنان کز خروشیدن کوس رزم
بخندد همی لشکر پادشا
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟